جدول جو
جدول جو

معنی لب آب - جستجوی لغت در جدول جو

لب آب
(لَ)
لواب. نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویۀ فارس، آبش شیرین و گوارا. آب چشمۀ دلی گردد (؟) وچشمۀ مارگان و چشمۀ زنگبار و چشمۀ سادات در قریۀ لب آب ناحیۀ بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رود خانه لب آب شود و چون به قریۀ کلات ناحیۀ دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمۀ جن و چشمۀ رئیسی آمیخته رود خانه کلات شود. (فارسنامۀ ناصری)
نام دیهی شش فرسنگ غربی دراهان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ)
محلی است فعلاً ایستگاه شمارۀ 32 راه آهن شمال، با نام بهرام، اما پیشتر طالب آباد خوانده میشد. بواسطۀ نزدیکی به تپه ها و خرابه هائی منسوب به بهرام گور، از طرف فرهنگستان بدین نام (بهرام) نامیده شد. فاصله اش تا تهران، 26500 گز است
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل. در 15هزارگزی جنوب خاوری سولده. دشت و معتدل و مالاریائی با 55 تن سکنه (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لِ بَ)
نام محلی است کنار راه رشت و بندرانزلی میان حسن رود و شالور. در 369000 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد در 24هزارگزی شمال باختری فریمان. جلگه و گرمسیر با 46 تن سکنه آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و تریاک و چغندر. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش شوش شهرستان دزفول. در 10هزارگزی خاوری شوش و یکهزارگزی جنوب خاوری شوسۀ اهواز به دزفول. دشت و گرمسیر و مالاریائی با 600 تن سکنه. آب آن از رود خانه کرخه. محصول آنجا غلات و برنج و کنجد. شغل اهالی زراعت. راه آن در تابستان اتومبیل رو. ساکنین از طایفۀ عرب هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است جزء بخش سنگسر شهرستان سمنان در یکهزارگزی جنوب سنگسر کنار شوسۀ سمنان به سنگسر. کوهستانی و سردسیر با 200 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و میوه جات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. گله دارها تابستان به ییلاقات فیروزکوه رفته پائیز مراجعت میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است در دو فرسخ و نیمی میانۀ جنوب و مغرب سروستان فارس. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است جزء دهستان چهار فریضه بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی در 7هزارگزی خاوری غازیان کنار راه شوسه انزلی به رشت. جلگه و کنار مرداب. معتدل و مرطوب و مالاریائی. با 126 تن سکنه آب آن از حسن رود و سفیدرود. محصول آنجا برنج و ابریشم. شغل اهالی زراعت و راه آن شوسه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
آبی که هر موجود از آن بوجود آید، ذات خدا هویت حق تعالی. خدا نفس الرحمن، رحمت
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که در آن آب ایستاده ودر وی علف و نی بروید باتلاق، آب آلوده و کثیف مانند آب کشتارگاه و غیره
فرهنگ لغت هوشیار